ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم