وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست