ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت