در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن