بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت