اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود