ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید