لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم