سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم