هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم