ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم