انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته