قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم