آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم