بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟