بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟