ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟