خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید