ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر