امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها