میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی