برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی