عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده