میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی