انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست