کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش