ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش