ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده