عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است