خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است