آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است