سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است