آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را