ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده