ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده