ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد