گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید