گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست