سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است