چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر