فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت