تابید بر زمین
نوری از آسمان
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست