عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت