هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش