تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید