پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد