زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند