گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده