شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست