ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند